پیرمرده به زنش میگه :بیا یاد قدیما کنیم. توی پارک با هم قرار بذاریم و قدم بزنیم! پیرمرد میره پارک ۲ ساعت طول میکشه میبینه زنش نیومد! میره خونه میبینه زنش رفته تو اتاق داره گریه میکنه! میپرسه چی شده؟! میگه مثلا بابام نذاشت بیام!!:)))
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت